انگلیسی آمریکایی کارت تلفن
The detective found a calling card at the crime scene, suggesting the identity of the culprit.
کارآگاه در محل جنایت کارت تلفنی پیدا کرد که نشاندهندهی هویت مجرم بود.
She lost her calling card while traveling abroad.
او هنگام سفر به خارج از کشور کارت تلفن خود را گم کرد.
قدیمی نشان شناسایی (نشان یا گواهی از اینکه کسی یا چیزی در جایی حضور دارد یا حضور داشته است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I always carry my calling card with me in case I meet someone important.
من همیشه نشان شناساییام را درصورت ملاقات با شخصی مهم همراه خود دارم.
I left my calling card on the table so they would know I had been there.
نشان شناساییام را روی میز گذاشتم تا بدانند من آنجا بودهام.
نشان (چیزی که معرّف ویژگی یک فرد است)
Her quick wit and clever jokes were her calling card at every party.
بذلهگویی سرزنده و شوخیهای زیرکانهاش نشان او در هر مهمانی بود.
The artist's use of vibrant colors became her calling card, recognized in every piece she created.
استفادهی این هنرمند از رنگهای پرجنبوجوش تبدیل به نشان او شد که در هر اثری که خلق میکرد به رسمیت شناخته میشد.
کارت ویزیت
He exchanged calling cards with the other businessmen at the conference.
او در این کنفرانس با سایر بازرگانان کارت ویزیت ردوبدل کرد.
She handed me her calling card as we said goodbye.
هنگام خداحافظی، کارت ویزیتش را به من داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «calling card» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/calling-card